2015-02-05، 02:27
آدمها درست از وقتی که شروع می کنند به تعریف کردن از خودشان، یعنی یک اتفاقِ وحشتناک در درونشان در حال وقوع است. یعنی دارند اعتماد بنفسشان را از دست می دهند. یعنی دیگر خودشان را باور ندارند، اما می ترسند که بقیه این را بفهمند، برای همین هم دست و پا می زنند تا احساس حقارتشان را پشت اراجیفشان پنهان کنند. اراجیفی که همه اش در راستای اختفای همان نقطه ضعفشان ساخته و پرداخته شده است.
من خیلی وقتها خودم را از روی همین تعریف هایی که از خودم می کنم می شناسم و ریشه یابی می کنم. بعد از خودم می پرسم چه چیزی باعث شده است فکر کنم که باید به بقیه ثابت کنم که در این مورد خاص از بقیه بهترم. البته راستش من در هیچ موردی خودم را وسط ماراتنِ ایده آلیسم نمی اندازم، چون مسابقه برای بهترین بودن ، از نظر من یک بیماری مرموز و خطرناک است که بصورت موزیانه و آرام وارد زندگی یک آدم می شود و او را نابود می کند.