2015-06-15، 02:29
سنت چهارم الکلی های گمنام
هرگروه می بایست مستقل باشد، به استثناء مواردی که به دیگر گروه ها و الکلی های گمنام در جمع تأثیر بگذارد.
استقلال الکلی های گمنام، اختیار هر گروه برای اداره کردن امور آن گروه به معنای دقیق خود می باشد، مگر آنکه بطور کلی این عمل الکلی های گمنام را تهدید نماید. دوباره همان بحثی که در سنت اول پیش آمد مطرح می گردد، که آیا چنین آزادی به طرز احمقانه ای خطر ناک نیست؟
ما الکلی ها طی سالیان متمادی هر نوع انحراف قابل تصوری را، در قدم ها و سنت های دوازده گانه به عمل آوردیم. از همان طفولیت جسارت و بی نظمی را دنبال نمودیم. سرسختی های بسیار از خود نشان دادیم و زندگی ماجرا جویانه ای را دنبال کردیم و این انحرافات باعث بوجود آمدن فرآیند وسیعی از آزمون و خطا گردید، که با لطف خداوند به امروز رسیده ایم.
سنت های الکلی های گمنام در سال 1946 قلم زده شد و در این راه اطمینان حاصل شد که هر گروه بتواند با موانع احتمالی مقابله کند. به این نتیجه پی برده شد که بای بقاء فرد و یا گروه اصول آزمایش شده را باید پیروی نموده و از اشتباهات خود نهراسیم، بلکه آنان را به فال نیک بگیریم. ما بابت این موضوع آنقدر مطمئن بودیم که نتیجه آن این جمله مهم بود : هر دو یا سه الکلی که برای هوشیاری گرد هم بیایند، می توانند خود را یک گروه الکلی های گمنام بنامند، به شرط آنکه در جایی دیگر عضویت نداشته باشند.
از این جهت شهامتی در خودیافتیم، که استقلال هر گروه را کاملاً لازم دانسته و مسلم دیدیم که وجدان هر گروه می تواند، جوابگوی مسائل آن گروه باشد. اینگونه آزادی مسلماً با در نظر داشتن دو مورد می بایست داده شود، یکی آنکه گروه نباید روشی را آغاز کند که بر الکلی های گمنام در جمع تأثیر گذارد و دوم آنکه گروه نباید خود را با مسائل خارجی مرتبط سازد.
مثلاً گروههایی را نام گذاری نماییم و به آنها القاب مختلف بدهیم، چون این کار مخاطراتی در بر خواهد داشت. از این رو نباید یک گروه را کمونیست و دیگری را جمهوری خواه، سومی را کاتولیک و چهارمی را پروتستان لقب دهیم. هر گروه الکلی های گمنام باید به اصول خود استوار بماند و الا نومیدانه، عاقبت از بین خواهد رفت. هوشیاری را باید سرآمد اهداف خود قرار دهد و با توجه به بقیه مسائل، آزادی کامل در اتخاذ تصمیم و اعمال خود داشته و بنابراین هر گروه حق ارتکاب اشتباه را داشته باشد.
در آغاز تشکیل الکلی های گمنام گروههایی تأسیس یافتند، که از جمله در شهری که آن را میدل تاون(Middle Town) می نامیم گروهی به خود شکل گرفت، که داری انرژی سرشاری بود و مردم شهر از آن استقبال گرمی می کردند. سالمندان در رؤیای خود اختراعات جدید می دیدند و می خواستند مرکزی عظیم برای الکلی ها بر پا که حالت الگو برای بقیه گروه ها باشد. در این مرکز طبقه همکف اختصاص به کلوپ داده شد، طبقه دوم برای هوشیاری و کمک مالی به الکلی ها جهت بدهی های عقب افتاده و طبقه سوم مکانی برای پروژه های علمی در نظر گرفته شد. در چنین رؤیایی محلی برای اختلاف عقیده و اشکالات بعدی در نظر گرفته نشده بود و قرار بود این مرکز دارای طبقات متعددی باشد، که برای شروع کار، یک ساختمان سه طبقه کافی به نظر می رسید. البته این کار با سرمایه گذاری مردم طرح ریزی شد. باید باور کنید که متمولین شهر با آغوش باز چنین پروژه ای را پذیرا شدند.
تنها چند محافظه کار الکلی بودند که موافقتی با این کار نداشتند و به دفتر مرکزی الکلی های گمنام در نیویورک نامهای نوشته و خواستار اظهار نظر از این دفتر گردیدند. مشوقین این برنامه در واقع به رسمیت شناختن کانون جدید را خواستار بودند و با شک و تردید می خواستند از دفتر مرکزی تأیید صلاحیت کار خود را به نحوی کسب نمایند.
با آنکه به اینان گوشزد شد که نبایدخود را با مسائل طبی و آموزشی ادغام کنند، با این وجود مشوقین این کار، سه شرکت تأسیس و در رأس آن خود را منصوب کردند. رنگ جدید این مرکز جلب توجه بسیاری را نمود، همهمه و هیاهوی حاصل از تأسیس این مرکز باعث برقراری 61 قانون گردید.
اما متأسفانه به زودی در این مرکز، به جای صلح و آرامش، نا هماهنگی و اغتشاش بوجود آمد و آشکار گردید که عده ای از الکلی ها خواستار ادامه تحصیل خود گشته و به الکلی بودن خود شک آورده اند، که گویا با پرداخت مبلغی می توان نواقص اخلاقی این اشخاص را برطرف نمود. تعدادی می خواستند که این مرکز تنها حالت باشگاه را داشته باشد. نامه های درخواستی بیشماری مبنی بر عضویت این مرکز مرتباً به دست می رسید. افرادی که به الکلی بودن خود توجهی نداشتند و به عضویت باشگاه در می آمدند و بعدها بستری می شدند و سپس تقاضای ادامه تحصیل می کردند. بی نظمی و فعالیتهای درهم برهمی که از این جهت بوجود آمد، همانند لانه زنبوری شد که در آن هر کس مشغول کاری باشد. مدیریت چنین مرکزی برای الکلی های گمنام تقریباً غیر ممکن گردید و بالاخره موقع انفجار فرا رسید و انزجار و ترس گروه را در بر گرفت.
بالاخره هنگامی که سر و صدا خاموش گردید، اتفاق جالبی افتاد و آن تماس رئیس کل با دفتر مرکزی بود، وی مصمم شد تا توجه خود را براساس تجربیات الکلی های گمنام قرار دهد. روی یک تکه کاغذ نوشت : گروه شماره یک میدل تاون، قانون شماره 62 (( هرگز خودت را خیلی جدی نگیر )) و آن را چند تا نمود. بنابراین چهارمین سنت الکلی های گمنام قلم زده شد و فروتنی درسی بود که از این تجربه نصیب الکلی های گمنام گردید. لبخند زدن به مشکلات را به ما آموخت و نشانگر این واقعیت شد که حتی یک معمار هم می تواند روی خرابه های رؤیاهای خود بایستد و به خودش بخندد و این عصاره و هسته اصلی فروتنی می باشد.
هرگروه می بایست مستقل باشد، به استثناء مواردی که به دیگر گروه ها و الکلی های گمنام در جمع تأثیر بگذارد.
استقلال الکلی های گمنام، اختیار هر گروه برای اداره کردن امور آن گروه به معنای دقیق خود می باشد، مگر آنکه بطور کلی این عمل الکلی های گمنام را تهدید نماید. دوباره همان بحثی که در سنت اول پیش آمد مطرح می گردد، که آیا چنین آزادی به طرز احمقانه ای خطر ناک نیست؟
ما الکلی ها طی سالیان متمادی هر نوع انحراف قابل تصوری را، در قدم ها و سنت های دوازده گانه به عمل آوردیم. از همان طفولیت جسارت و بی نظمی را دنبال نمودیم. سرسختی های بسیار از خود نشان دادیم و زندگی ماجرا جویانه ای را دنبال کردیم و این انحرافات باعث بوجود آمدن فرآیند وسیعی از آزمون و خطا گردید، که با لطف خداوند به امروز رسیده ایم.
سنت های الکلی های گمنام در سال 1946 قلم زده شد و در این راه اطمینان حاصل شد که هر گروه بتواند با موانع احتمالی مقابله کند. به این نتیجه پی برده شد که بای بقاء فرد و یا گروه اصول آزمایش شده را باید پیروی نموده و از اشتباهات خود نهراسیم، بلکه آنان را به فال نیک بگیریم. ما بابت این موضوع آنقدر مطمئن بودیم که نتیجه آن این جمله مهم بود : هر دو یا سه الکلی که برای هوشیاری گرد هم بیایند، می توانند خود را یک گروه الکلی های گمنام بنامند، به شرط آنکه در جایی دیگر عضویت نداشته باشند.
از این جهت شهامتی در خودیافتیم، که استقلال هر گروه را کاملاً لازم دانسته و مسلم دیدیم که وجدان هر گروه می تواند، جوابگوی مسائل آن گروه باشد. اینگونه آزادی مسلماً با در نظر داشتن دو مورد می بایست داده شود، یکی آنکه گروه نباید روشی را آغاز کند که بر الکلی های گمنام در جمع تأثیر گذارد و دوم آنکه گروه نباید خود را با مسائل خارجی مرتبط سازد.
مثلاً گروههایی را نام گذاری نماییم و به آنها القاب مختلف بدهیم، چون این کار مخاطراتی در بر خواهد داشت. از این رو نباید یک گروه را کمونیست و دیگری را جمهوری خواه، سومی را کاتولیک و چهارمی را پروتستان لقب دهیم. هر گروه الکلی های گمنام باید به اصول خود استوار بماند و الا نومیدانه، عاقبت از بین خواهد رفت. هوشیاری را باید سرآمد اهداف خود قرار دهد و با توجه به بقیه مسائل، آزادی کامل در اتخاذ تصمیم و اعمال خود داشته و بنابراین هر گروه حق ارتکاب اشتباه را داشته باشد.
در آغاز تشکیل الکلی های گمنام گروههایی تأسیس یافتند، که از جمله در شهری که آن را میدل تاون(Middle Town) می نامیم گروهی به خود شکل گرفت، که داری انرژی سرشاری بود و مردم شهر از آن استقبال گرمی می کردند. سالمندان در رؤیای خود اختراعات جدید می دیدند و می خواستند مرکزی عظیم برای الکلی ها بر پا که حالت الگو برای بقیه گروه ها باشد. در این مرکز طبقه همکف اختصاص به کلوپ داده شد، طبقه دوم برای هوشیاری و کمک مالی به الکلی ها جهت بدهی های عقب افتاده و طبقه سوم مکانی برای پروژه های علمی در نظر گرفته شد. در چنین رؤیایی محلی برای اختلاف عقیده و اشکالات بعدی در نظر گرفته نشده بود و قرار بود این مرکز دارای طبقات متعددی باشد، که برای شروع کار، یک ساختمان سه طبقه کافی به نظر می رسید. البته این کار با سرمایه گذاری مردم طرح ریزی شد. باید باور کنید که متمولین شهر با آغوش باز چنین پروژه ای را پذیرا شدند.
تنها چند محافظه کار الکلی بودند که موافقتی با این کار نداشتند و به دفتر مرکزی الکلی های گمنام در نیویورک نامهای نوشته و خواستار اظهار نظر از این دفتر گردیدند. مشوقین این برنامه در واقع به رسمیت شناختن کانون جدید را خواستار بودند و با شک و تردید می خواستند از دفتر مرکزی تأیید صلاحیت کار خود را به نحوی کسب نمایند.
با آنکه به اینان گوشزد شد که نبایدخود را با مسائل طبی و آموزشی ادغام کنند، با این وجود مشوقین این کار، سه شرکت تأسیس و در رأس آن خود را منصوب کردند. رنگ جدید این مرکز جلب توجه بسیاری را نمود، همهمه و هیاهوی حاصل از تأسیس این مرکز باعث برقراری 61 قانون گردید.
اما متأسفانه به زودی در این مرکز، به جای صلح و آرامش، نا هماهنگی و اغتشاش بوجود آمد و آشکار گردید که عده ای از الکلی ها خواستار ادامه تحصیل خود گشته و به الکلی بودن خود شک آورده اند، که گویا با پرداخت مبلغی می توان نواقص اخلاقی این اشخاص را برطرف نمود. تعدادی می خواستند که این مرکز تنها حالت باشگاه را داشته باشد. نامه های درخواستی بیشماری مبنی بر عضویت این مرکز مرتباً به دست می رسید. افرادی که به الکلی بودن خود توجهی نداشتند و به عضویت باشگاه در می آمدند و بعدها بستری می شدند و سپس تقاضای ادامه تحصیل می کردند. بی نظمی و فعالیتهای درهم برهمی که از این جهت بوجود آمد، همانند لانه زنبوری شد که در آن هر کس مشغول کاری باشد. مدیریت چنین مرکزی برای الکلی های گمنام تقریباً غیر ممکن گردید و بالاخره موقع انفجار فرا رسید و انزجار و ترس گروه را در بر گرفت.
بالاخره هنگامی که سر و صدا خاموش گردید، اتفاق جالبی افتاد و آن تماس رئیس کل با دفتر مرکزی بود، وی مصمم شد تا توجه خود را براساس تجربیات الکلی های گمنام قرار دهد. روی یک تکه کاغذ نوشت : گروه شماره یک میدل تاون، قانون شماره 62 (( هرگز خودت را خیلی جدی نگیر )) و آن را چند تا نمود. بنابراین چهارمین سنت الکلی های گمنام قلم زده شد و فروتنی درسی بود که از این تجربه نصیب الکلی های گمنام گردید. لبخند زدن به مشکلات را به ما آموخت و نشانگر این واقعیت شد که حتی یک معمار هم می تواند روی خرابه های رؤیاهای خود بایستد و به خودش بخندد و این عصاره و هسته اصلی فروتنی می باشد.