2016-05-22، 10:45
2016-05-22، 10:46
ﻫﺮ ﺻﺒﺢ ،ﯾﻌﻨﯽ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻏﺎﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻬﺘﺮ...
ﯾﻌﻨﯽ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺳﻤﺖ ﺧﺪﺍ...
ﯾﻌﻨﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ...
ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﮑﻠﯽ ﮐﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ..
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ..
ﻭ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﻗﯿﻤﺎﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﻧﺪﻫﻢ..
ﺍﻟﻬﯽ...
ﯾﻌﻨﯽ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺳﻤﺖ ﺧﺪﺍ...
ﯾﻌﻨﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ...
ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﮑﻠﯽ ﮐﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ..
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ..
ﻭ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﻗﯿﻤﺎﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﻧﺪﻫﻢ..
ﺍﻟﻬﯽ...
2016-05-28، 06:19
این چیزها را همیشه به خاطر داشته باش...
انتقام و تلافی هرگز درشان انسان نیست, بگذار قوانین کار خود را انجام دهد ,
همیشه کسانی هستند که جز اختلاف, دشمنی و نزاع و جدال چیز دیگر نمیدانند, تو جز صلح و دوستی کار دیگر نکن ,
این را بدان اگر تمام دنیا هم مال تو باشد, بدون عشق و محبت راه به جایی نخواهی برد و به احساس خوشبختی دست نخواهی یافت ,
بدان که انسان تنها در جستجوی یک چیز است احساس شادی و سرور و این شادمانی بدست نمیآید مگر با آزاد ساختن خود از بند و اسارت ثروت قدرت مقام نفس و ارزشهای ظاهری
فراموش نکن تو برای کشف و شکوفائی جواهرات و استعدادهای ذاتی و کمالات روحانی به دنیا آمادهای نه برای فقط زنده بودن و شبیه دیگران شدن
سعی کن آنچه میگوئی, با آنچه انجام میدهی و با آنچه که فکر میکنی, هماهنگ و یکی باشد, زیرا اختلاف میان حرف, فکر و عمل ترا از درون بیمار و سرخورده میکند ,
و یقین داشته باش که هیچ کس نمیتواند سعادت, خوشبختی, رضایت و احساس ارزش را به تو تقدیم کند, زیرا این فقط تو هستی که مالک و مسئول افکار, احساسات, عواطف, اعتقادات و باورهای خود هستی ,
و هیچ کس قادر نیست به اعماق هستی و وجود دیگری راه پیدا کرده و نفوذ کند...!
انتقام و تلافی هرگز درشان انسان نیست, بگذار قوانین کار خود را انجام دهد ,
همیشه کسانی هستند که جز اختلاف, دشمنی و نزاع و جدال چیز دیگر نمیدانند, تو جز صلح و دوستی کار دیگر نکن ,
این را بدان اگر تمام دنیا هم مال تو باشد, بدون عشق و محبت راه به جایی نخواهی برد و به احساس خوشبختی دست نخواهی یافت ,
بدان که انسان تنها در جستجوی یک چیز است احساس شادی و سرور و این شادمانی بدست نمیآید مگر با آزاد ساختن خود از بند و اسارت ثروت قدرت مقام نفس و ارزشهای ظاهری
فراموش نکن تو برای کشف و شکوفائی جواهرات و استعدادهای ذاتی و کمالات روحانی به دنیا آمادهای نه برای فقط زنده بودن و شبیه دیگران شدن
سعی کن آنچه میگوئی, با آنچه انجام میدهی و با آنچه که فکر میکنی, هماهنگ و یکی باشد, زیرا اختلاف میان حرف, فکر و عمل ترا از درون بیمار و سرخورده میکند ,
و یقین داشته باش که هیچ کس نمیتواند سعادت, خوشبختی, رضایت و احساس ارزش را به تو تقدیم کند, زیرا این فقط تو هستی که مالک و مسئول افکار, احساسات, عواطف, اعتقادات و باورهای خود هستی ,
و هیچ کس قادر نیست به اعماق هستی و وجود دیگری راه پیدا کرده و نفوذ کند...!
2016-06-01، 01:41
اگر ميخواهيد خوشبخت باشيد
زندگي را به يك هدف گره بزنيد
نه به آدمها و اشياء...
(انيشتين)
زندگي را به يك هدف گره بزنيد
نه به آدمها و اشياء...
(انيشتين)
2016-06-05، 04:34
آنچه که من باور دارم این است...
مارا مانند آفتاب پرست بار آوردند ,
صبحها یک رنگیم, ظهرها رنگی دیگر و شب ها رنگارنگ ,
در میان مردم لباسهای مان مراتب, رفتار مان مودب و ظاهر مان آراسته و زیبا است, زیرا اینها بهترین پوشاننده ضعفها, رنج ها و کمبودهای درون مان است ,
عجله و شتاب ما برای رسیدن به رضایت جنسی, ثروت, مقام و قدرت, بیشتر به دلیل بیزاری از خود و فرار از حقیقت خویش است ,
تمام آنچه که واقعا هستیم را در درون خود پنهان میکنیم و آنچه که مایلیم دیگران آنطور مارا ببینند را نمایش داده و به دیگران نشان میدهیم ,
در باطن دشمنان قسم خورد, و در ظاهر یاران هم پیاله ایم ,
در این میان دو نفس دیده نمیشود, که ظاهر و باطن اش یکی باشد ,
آنچه مئگوئیم, با آنچه عمل میکنیم و با انچه که فکر میکنیم, هیچگونه تناسب, مطابقت, رابطه و شباهتی ندارد ,
تا کی از درون خود کاسته و به بیرون بیفزائیم؟!
گیرم که روزها دیگران برای مان کف بزنند و هورا بکشند, و ما را حلوا حلوا کنند ,
شبها با احساس تنهائی, خلا و پوچی و درد و رنج های خود چه میکنیم؟!
گیرم برای آنکه مارا پیدا نکنند خود را در درون خانه های بزرگ, ماشین های گران قیمت, مدارج علمی, شغل, ثروت و مقام, مخفی و پنهان کنیم, با انان که به زودی و اسان مارا پیدا میکنند جه میکنیم؟!
ترا نمی دانم اما من یقین دارم ,
هیچ گل سرخی نمی خواهد شقایق باشد و هیچ اسبی مایل نیست شتر مرغ شود و هیچ کبوتری خود را عقاب جا نمی زند ,
این تنها انسان است که خود را هزار رنگ میکند, و از همانی که هست سرخورده, در گریز و بیزار است...!
مارا مانند آفتاب پرست بار آوردند ,
صبحها یک رنگیم, ظهرها رنگی دیگر و شب ها رنگارنگ ,
در میان مردم لباسهای مان مراتب, رفتار مان مودب و ظاهر مان آراسته و زیبا است, زیرا اینها بهترین پوشاننده ضعفها, رنج ها و کمبودهای درون مان است ,
عجله و شتاب ما برای رسیدن به رضایت جنسی, ثروت, مقام و قدرت, بیشتر به دلیل بیزاری از خود و فرار از حقیقت خویش است ,
تمام آنچه که واقعا هستیم را در درون خود پنهان میکنیم و آنچه که مایلیم دیگران آنطور مارا ببینند را نمایش داده و به دیگران نشان میدهیم ,
در باطن دشمنان قسم خورد, و در ظاهر یاران هم پیاله ایم ,
در این میان دو نفس دیده نمیشود, که ظاهر و باطن اش یکی باشد ,
آنچه مئگوئیم, با آنچه عمل میکنیم و با انچه که فکر میکنیم, هیچگونه تناسب, مطابقت, رابطه و شباهتی ندارد ,
تا کی از درون خود کاسته و به بیرون بیفزائیم؟!
گیرم که روزها دیگران برای مان کف بزنند و هورا بکشند, و ما را حلوا حلوا کنند ,
شبها با احساس تنهائی, خلا و پوچی و درد و رنج های خود چه میکنیم؟!
گیرم برای آنکه مارا پیدا نکنند خود را در درون خانه های بزرگ, ماشین های گران قیمت, مدارج علمی, شغل, ثروت و مقام, مخفی و پنهان کنیم, با انان که به زودی و اسان مارا پیدا میکنند جه میکنیم؟!
ترا نمی دانم اما من یقین دارم ,
هیچ گل سرخی نمی خواهد شقایق باشد و هیچ اسبی مایل نیست شتر مرغ شود و هیچ کبوتری خود را عقاب جا نمی زند ,
این تنها انسان است که خود را هزار رنگ میکند, و از همانی که هست سرخورده, در گریز و بیزار است...!
2016-06-10، 04:21
* هركس باید راه زندگی خودش را پیدا كند و از آن راه برود، نه از راه زندگی دیگری.ابن سینا
2016-06-18، 02:47
خودشناسی عالیترین و بزرگترین هنر است...
برای من هیچ چیز در اولویت و مهم تر از خود یابی و آگاهی در باره خویشتن خویش نیست,
شاید به جرأت میتوان گفت که تنها عامل اصلی مشکلات و گرفتاریهای عالم انسانی, فرار از خود و بیزاری از خویشتن خویش است ,
تقریباً اکثر انسانها اطلاعات و دانش فراوانی نسبت به زندگی دیگران دارند و نه خود ,
و اغلب ان چیزهایی را که میآموزند در باره دیگران است و نه درباره خودشان ,
زیرا ما دو خود یا دو انسان شبیه و مانند هم نداریم, و زیبائی خودشناسی نیز در همین است,
زمانی که شما در باره خودتان بدانید, و به هویت و حقایق درون خود آگاه شوید, و نسبت به عمیقترین افکار, احساسات, انگیزهها و ضمیر درونیتان هشیار باشید ,
این خودش بزرگترین و عالیترین هنر در زندگی است ,
امروز اکثر هنرها تنها جنبهای نمایشی دارد, و بیشتر بر لذت جویی, منافع شخصی, خود ارضائی و نفسانیات متکی است ,
و به ارزشهای متعالی, نیاز و اولویتهای اصلی زندگی انسان ها توجهی ندارد ,
انسان خلاق و هنرمند حقیقی کسی است که ابتدا حقیقت خود را کشف و شکوفا نموده, سپس هنرش نیز, در اثار و ثمرات زندگی اش متجلی وظاهر میگردد ,
چه سود که بشر هزاران سال است که خود را با هنرهای گوناگون سرگرم نموده, اما هنوز هنر زندگی کردن با خودش و دیگران را یاد نگرفته است ,
این شرم آور است که هنوز جنگ, فقر, دشمنی, بیرحمی, نابرابری, خودخواهی و نابسامانی در روابط انسانی به شدت به چشم میخورد ,
و عشق, محبت, اتحاد, برابری, اخلاقیات, و آسایش و راحتی همگانی, تنها در درون کتابهای دینی و فلسفی دیده میشود ,
در حقیقت شاید انسان از لحاظ علمی به دانش و آگاهی زیادی دست یافته است, و به واسطه علم و عقل, تا حدودی از روابط و قوانین اشیأ و جهان هستی بداند ,
اما در اخلاقیات و ارزشهای انسانی عقب مانده است, و بی اغراق میتوان گفت در باره خودش هیچ نمیداند و دوران طفولیت را سپری میکند ,
زیرا اگر میدانست, امروز ابناء بشر یک خانواده و تمام افراد آن خواهران و برادران یکدیگر بودند ,
دیگر مرزی در میان نبود, و بهتری و کمتری دیده نمیشد, و همه انسانها گلهای یک گلستان و میوههای یک درخت محسوب میگشتند...!
برای من هیچ چیز در اولویت و مهم تر از خود یابی و آگاهی در باره خویشتن خویش نیست,
شاید به جرأت میتوان گفت که تنها عامل اصلی مشکلات و گرفتاریهای عالم انسانی, فرار از خود و بیزاری از خویشتن خویش است ,
تقریباً اکثر انسانها اطلاعات و دانش فراوانی نسبت به زندگی دیگران دارند و نه خود ,
و اغلب ان چیزهایی را که میآموزند در باره دیگران است و نه درباره خودشان ,
زیرا ما دو خود یا دو انسان شبیه و مانند هم نداریم, و زیبائی خودشناسی نیز در همین است,
زمانی که شما در باره خودتان بدانید, و به هویت و حقایق درون خود آگاه شوید, و نسبت به عمیقترین افکار, احساسات, انگیزهها و ضمیر درونیتان هشیار باشید ,
این خودش بزرگترین و عالیترین هنر در زندگی است ,
امروز اکثر هنرها تنها جنبهای نمایشی دارد, و بیشتر بر لذت جویی, منافع شخصی, خود ارضائی و نفسانیات متکی است ,
و به ارزشهای متعالی, نیاز و اولویتهای اصلی زندگی انسان ها توجهی ندارد ,
انسان خلاق و هنرمند حقیقی کسی است که ابتدا حقیقت خود را کشف و شکوفا نموده, سپس هنرش نیز, در اثار و ثمرات زندگی اش متجلی وظاهر میگردد ,
چه سود که بشر هزاران سال است که خود را با هنرهای گوناگون سرگرم نموده, اما هنوز هنر زندگی کردن با خودش و دیگران را یاد نگرفته است ,
این شرم آور است که هنوز جنگ, فقر, دشمنی, بیرحمی, نابرابری, خودخواهی و نابسامانی در روابط انسانی به شدت به چشم میخورد ,
و عشق, محبت, اتحاد, برابری, اخلاقیات, و آسایش و راحتی همگانی, تنها در درون کتابهای دینی و فلسفی دیده میشود ,
در حقیقت شاید انسان از لحاظ علمی به دانش و آگاهی زیادی دست یافته است, و به واسطه علم و عقل, تا حدودی از روابط و قوانین اشیأ و جهان هستی بداند ,
اما در اخلاقیات و ارزشهای انسانی عقب مانده است, و بی اغراق میتوان گفت در باره خودش هیچ نمیداند و دوران طفولیت را سپری میکند ,
زیرا اگر میدانست, امروز ابناء بشر یک خانواده و تمام افراد آن خواهران و برادران یکدیگر بودند ,
دیگر مرزی در میان نبود, و بهتری و کمتری دیده نمیشد, و همه انسانها گلهای یک گلستان و میوههای یک درخت محسوب میگشتند...!
2016-06-24، 01:00
من در سی سالگی زندگی را آغاز کردم...
قبل از آن مانند بسیاری از انسانها فقط زنده بودم, تعداد بسیاری از افراد نیز هرگز زندگی را آغاز نمی کنند ,
از نظر من مفهوم زندگی داشتن شغل, غذا, پول, رضایت جنسی و امورات جسمانی نیست ,
شاید اکثر مردم چنین درک مشترکی از مفهوم زندگی داشته باشند ,
اما زندگی مفهومی فراتر از تنها داشتن پول, غذا و رضایت جسنی است ,
زیرا انسان در این نوع زندگی با حیوان مساوی و شریک است ,
در واقع امروز زندگی بسیاری از ما بر اساس غرایز طبیعی, منافع ذاتی و قانون بقا شکل گرفته است, و فاقد کمالات و ارزشهای والای انسانی است ,
به همین خاطر بیشتر ما تاوان این غفلت و بی توجهی را با داروهای مخدر و آرام بخش, الکل, سکس, ثروت, قدرت, افسردگی, خشم و نا ارامی میپردازیم ,
اما به این مسکن و روشهای امروزی عادت کرده و با انها انس گرفته ایم ,
همانطور که انسان به دروغ گفتن عادت میکند, و آنرا در زندگی لازمه بقا و پدیدهای کاملا هنجار مینامد ,
در واقع او اگر بخواهد هم دیگر نمیتواند با صدق و راستی و صداقت زندگی کند ,
زیر که این سبک و طریق زندگی برایش کاملاً نا آشنا و بیگانه است ,
به نظر میرسد که زندگی بسیاری از ما مانند قطاریست که از خط خارج شده است ,
بسیار شهامت و تلاش لازم است تا بیش از این از مسیر منحرف نشود و بر روی خط برگدد ,
حال چگونه میتوانیم خودمان و دیگران را نجات دهیم?!
برای درک و فهم این نکته ما باید ابتدا بفهمیم که اساساً هر شئ یا پدیدهای دارای دو هویت است, طبیبعت یک شی و حقیقت او ,
انسان نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد, انسان هم دارای دو هویت است, هویت ظاهری و هویت حقیقی ,
هویت ظاهری توجه به جسمانیات و امورات مادی و دنیوی دارد ,
اما هویت حقیقی هدف از خلقت, و کشف و شکوفائی جواهرات, فضائل, حقایق و مواهب باطنی اوست ,
چه عوالم و اسراری که به دلیل غفلت و بی خبری در اعماق درون ما مستور و پنهان مانده است ,
ما دقیقا مانند پروانهای هستیم که شبیه کبوتر راه میرود, و کبوتری که گمان میکند عقاب است, در حقیقت این بیگانگی و نبودن خود, علت اصلی تمام خستگی ها, رنج ها, درد ها, خشم و آشفتگیهای ماست...!
قبل از آن مانند بسیاری از انسانها فقط زنده بودم, تعداد بسیاری از افراد نیز هرگز زندگی را آغاز نمی کنند ,
از نظر من مفهوم زندگی داشتن شغل, غذا, پول, رضایت جنسی و امورات جسمانی نیست ,
شاید اکثر مردم چنین درک مشترکی از مفهوم زندگی داشته باشند ,
اما زندگی مفهومی فراتر از تنها داشتن پول, غذا و رضایت جسنی است ,
زیرا انسان در این نوع زندگی با حیوان مساوی و شریک است ,
در واقع امروز زندگی بسیاری از ما بر اساس غرایز طبیعی, منافع ذاتی و قانون بقا شکل گرفته است, و فاقد کمالات و ارزشهای والای انسانی است ,
به همین خاطر بیشتر ما تاوان این غفلت و بی توجهی را با داروهای مخدر و آرام بخش, الکل, سکس, ثروت, قدرت, افسردگی, خشم و نا ارامی میپردازیم ,
اما به این مسکن و روشهای امروزی عادت کرده و با انها انس گرفته ایم ,
همانطور که انسان به دروغ گفتن عادت میکند, و آنرا در زندگی لازمه بقا و پدیدهای کاملا هنجار مینامد ,
در واقع او اگر بخواهد هم دیگر نمیتواند با صدق و راستی و صداقت زندگی کند ,
زیر که این سبک و طریق زندگی برایش کاملاً نا آشنا و بیگانه است ,
به نظر میرسد که زندگی بسیاری از ما مانند قطاریست که از خط خارج شده است ,
بسیار شهامت و تلاش لازم است تا بیش از این از مسیر منحرف نشود و بر روی خط برگدد ,
حال چگونه میتوانیم خودمان و دیگران را نجات دهیم?!
برای درک و فهم این نکته ما باید ابتدا بفهمیم که اساساً هر شئ یا پدیدهای دارای دو هویت است, طبیبعت یک شی و حقیقت او ,
انسان نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد, انسان هم دارای دو هویت است, هویت ظاهری و هویت حقیقی ,
هویت ظاهری توجه به جسمانیات و امورات مادی و دنیوی دارد ,
اما هویت حقیقی هدف از خلقت, و کشف و شکوفائی جواهرات, فضائل, حقایق و مواهب باطنی اوست ,
چه عوالم و اسراری که به دلیل غفلت و بی خبری در اعماق درون ما مستور و پنهان مانده است ,
ما دقیقا مانند پروانهای هستیم که شبیه کبوتر راه میرود, و کبوتری که گمان میکند عقاب است, در حقیقت این بیگانگی و نبودن خود, علت اصلی تمام خستگی ها, رنج ها, درد ها, خشم و آشفتگیهای ماست...!
2016-09-02، 12:16
این اسن آیین کورش : گفتار نیک ، پندار نیک ، کردار نیک ،
به امید بیداری و نه برای خوب به کار بردن آنچه که میدانم . احتیاج به جوانی دارم ،
پس هر کجا که هستی ، هر کجا که خودت را یافتی ، از هر آنچه که داری لذت ببر ....
و سپاس و نیایش کن آفریدگار یکتا را ....
به امید بیداری و نه برای خوب به کار بردن آنچه که میدانم . احتیاج به جوانی دارم ،
پس هر کجا که هستی ، هر کجا که خودت را یافتی ، از هر آنچه که داری لذت ببر ....
و سپاس و نیایش کن آفریدگار یکتا را ....
2016-10-01، 03:44
عشق و رابطه واقعی آسان نیست...
رویارویی با فردی دیگر و پذیرش او همانطور که هست, مستلزم میزان زیادی از مهارت, آگاهی و شجاعت است ,
در واقع عشق و روابط عاشقانه, چیزی فراتر از فقط احساسات, نیاز و لذت جویی ست ,
با این وجود رابطه چیست؟!
با اندکی تعمق, عقل و تجربه به ما خواهد گفت, وقتی با جسم, فکر و روح انسان دیگر به وحدت و یگانگی برسیم, با او واقعا ارتباط برقرار کرده ایم ,
در حقیقت عشق یا رابطه با انسانی دیگر چیزی است که به هر کدام ازاین سه جنبه نیاز دارد,
بسیاری از ما در روابط, روح و افکار را فدای رضایت جنسی و جذابیتهای جسمانی میکنیم, زیرا غرایز و منافع ذاتی, چشمان مارا بر روی جنبه های دیگر میبندد ,
وقتی خود را به خواب میزنیم و از دیدن حقیقت فرار میکنیم, دیر یا زود لذتهای جسمانی کمرنگ شده و بلافاصه به اخلاق, طرزفکر, رفتار, شخصیت, اهداف, باورها و اعتقادات فرد مقابل اهمیت میدهیم ,
در واقع حقایق و مسائلی اساسی و مهم که باید در ابتدا بر انها تمرکزمیکردیم ,
واضح و روشن است اگر در این جنبههای انسانی با فرد مقابل در تضاد و کشمکش باشیم, عشق دیر یا زود از پنجره به اسمان پرمیکشد, و اختلاف جای صمیمیت و همدلی را میگیرد ,
هرچقدر آگاهی و بینش ما از مفهوم رابطه, و ارتباط با جنس مخالف ارتقا پیدا کند, به عنوان پایه و اساسی مستحکم در عشق عمل میکند ,
امروزه بسیاری از روابط مانند ساختن خانه ای بر روی شن است, خانهای زیبا و تماشائی اما بسیار سست و متزلزل...!
رویارویی با فردی دیگر و پذیرش او همانطور که هست, مستلزم میزان زیادی از مهارت, آگاهی و شجاعت است ,
در واقع عشق و روابط عاشقانه, چیزی فراتر از فقط احساسات, نیاز و لذت جویی ست ,
با این وجود رابطه چیست؟!
با اندکی تعمق, عقل و تجربه به ما خواهد گفت, وقتی با جسم, فکر و روح انسان دیگر به وحدت و یگانگی برسیم, با او واقعا ارتباط برقرار کرده ایم ,
در حقیقت عشق یا رابطه با انسانی دیگر چیزی است که به هر کدام ازاین سه جنبه نیاز دارد,
بسیاری از ما در روابط, روح و افکار را فدای رضایت جنسی و جذابیتهای جسمانی میکنیم, زیرا غرایز و منافع ذاتی, چشمان مارا بر روی جنبه های دیگر میبندد ,
وقتی خود را به خواب میزنیم و از دیدن حقیقت فرار میکنیم, دیر یا زود لذتهای جسمانی کمرنگ شده و بلافاصه به اخلاق, طرزفکر, رفتار, شخصیت, اهداف, باورها و اعتقادات فرد مقابل اهمیت میدهیم ,
در واقع حقایق و مسائلی اساسی و مهم که باید در ابتدا بر انها تمرکزمیکردیم ,
واضح و روشن است اگر در این جنبههای انسانی با فرد مقابل در تضاد و کشمکش باشیم, عشق دیر یا زود از پنجره به اسمان پرمیکشد, و اختلاف جای صمیمیت و همدلی را میگیرد ,
هرچقدر آگاهی و بینش ما از مفهوم رابطه, و ارتباط با جنس مخالف ارتقا پیدا کند, به عنوان پایه و اساسی مستحکم در عشق عمل میکند ,
امروزه بسیاری از روابط مانند ساختن خانه ای بر روی شن است, خانهای زیبا و تماشائی اما بسیار سست و متزلزل...!