انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: پرسيدم....چگونه بهتر زندگي کنم؟
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18
زندگی بهتر یعنی زندگی پرتلاش و سرشار از مبارزه
ﻫﺮ ﺻﺒﺢ ،ﯾﻌﻨﯽ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻏﺎﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻬﺘﺮ...

ﯾﻌﻨﯽ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺳﻤﺖ ﺧﺪﺍ...
ﯾﻌﻨﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ...
ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﮑﻠﯽ ﮐﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ..
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ..
ﻭ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﻗﯿﻤﺎﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﻧﺪﻫﻢ..
ﺍﻟﻬﯽ...

 
این چیزها را همیشه به خاطر داشته باش...
انتقام و تلافی هرگز در‌شان انسان نیست, بگذار قوانین کار خود را انجام دهد ,
همیشه کسانی‌ هستند که جز اختلاف, دشمنی و نزاع و جدال چیز دیگر نمی‌دانند, تو جز صلح و دوستی‌ کار دیگر نکن ,
این را بدان اگر تمام دنیا هم مال تو باشد, بدون عشق و محبت راه به جایی نخواهی برد و به احساس خوشبختی‌ دست نخواهی یافت ,
بدان که انسان تنها در جستجوی یک چیز است احساس شادی و سرور و این شادمانی بدست نمی‌‌آید مگر با آزاد ساختن خود از بند و اسارت ثروت قدرت مقام نفس و ارزشهای ظاهری
فراموش نکن تو برای کشف و شکوفائی جواهرات و استعداد‌های ذاتی و کمالات روحانی به دنیا آماده‌ای نه‌ برای فقط زنده بودن و شبیه دیگران شدن
سعی‌ کن آنچه میگوئی, با آنچه انجام میدهی‌ و با آنچه که فکر میکنی‌, هماهنگ و یکی‌ باشد, زیرا اختلاف میا‌‌ن حرف, فکر و عمل ترا از درون بیمار و سرخورده می‌کند ,
و یقین داشته باش که هیچ کس نمی‌تواند سعادت, خوشبختی‌, رضایت و احساس ارزش را به تو تقدیم کند, زیرا این فقط تو هستی‌ که مالک و مسئول افکار, احساسات, عواطف, اعتقادات و باور‌های خود هستی‌ ,
و هیچ کس قادر نیست به اعماق هستی‌ و وجود دیگری راه پیدا کرده و نفوذ کند...!
اگر ميخواهيد خوشبخت باشيد

زندگي را به يك هدف گره بزنيد

نه به آدمها و اشياء...


(انيشتين)
آنچه که من باور دارم این است...
مارا مانند آفتاب پرست بار آوردند ,
صبح‌ها یک رنگیم, ظهر‌ها رنگی‌ دیگر و شب ها رنگارنگ ,
در میان مردم لباس‌های مان مراتب, رفتار مان مودب و ظاهر مان آراسته و زیبا است, زیرا اینها بهترین پوشاننده ضعف‌ها, رنج ها و کمبودهای درون مان است ,
عجله و شتاب ما برای رسیدن به رضایت جنسی‌, ثروت, مقام و قدرت, بیشتر به دلیل بیزاری از خود و فرار از حقیقت خویش است ,
تمام آنچه که واقعا هستیم را در درون خود پنهان می‌کنیم و آنچه که مایلیم دیگران آنطور مارا ببینند را نمایش داده و به دیگران نشان میدهیم ,
در باطن دشمنان قسم خورد, و در ظاهر یاران هم پیاله ایم ,
در این میا‌‌ن دو نفس دیده نمی‌شود, که ظاهر و باطن اش یکی‌ باشد ,
آنچه مئ‌گوئیم, با آنچه عمل می‌کنیم و با انچه که فکر می‌کنیم, هیچگونه تناسب, مطابقت, رابطه و شباهتی‌ ندارد ,
تا کی از درون خود کاسته و به بیرون بیفزائیم؟!
گیرم که روزها دیگران برای مان کف بزنند و هورا بکشند, و ما را حلوا حلوا کنند ,
شبها با احساس تنهائی, خلا و پوچی و درد و رنج های خود چه می‌کنیم؟!
گیرم برای آنکه مارا پیدا نکنند خود را در درون خانه های‌ بزرگ, ماشین های گران قیمت, مدارج علمی, شغل, ثروت و مقام, مخفی‌ و پنهان کنیم, با انان که به زودی و اسان مارا پیدا می‌کنند جه میکنیم؟!
ترا نمی دانم اما من یقین دارم ,
هیچ گل سرخی نمی خواهد شقایق باشد و هیچ اسبی مایل نیست شتر مرغ شود و هیچ کبوتری خود را عقاب جا نمی زند ,
این تنها انسان است که خود را هزار رنگ می‌کند, و از همانی که هست سرخورده, در گریز و بیزار است...!
* هركس باید راه زندگی خودش را پیدا كند و از آن راه برود، نه از راه زندگی دیگری.ابن سینا
خودشناسی عالی‌‌ترین و بزرگترین هنر است...
برای من هیچ چیز در اولویت و مهم تر از خود یابی‌ و آگاهی‌ در باره خویشتن خویش نیست,
شاید به جرأت می‌توان گفت که تنها عامل اصلی‌ مشکلات و گرفتاری‌های عالم انسانی, فرار از خود و بیزاری از خویشتن خویش است ,
تقریباً اکثر انسانها اطلاعات و دانش فراوانی‌ نسبت به زندگی دیگران دارند و نه خود ,
و اغلب ان چیزهایی را که می‌آموزند در باره دیگران است و نه درباره خودشان ,
زیرا ما دو خود یا دو انسان شبیه و مانند هم نداریم, و زیبائی خودشناسی نیز در همین است,
زمانی‌ که شما در باره خودتان بدانید, و به هویت و حقایق درون خود آگاه شوید, و نسبت به عمیق‌ترین افکار, احساسات, انگیزه‌ها و ضمیر درونیتان هشیار باشید ,
این خودش بزرگترین و عالی‌‌ترین هنر در زندگی‌ است ,
امروز اکثر هنر‌ها تنها جنبه‌ای نمایشی دارد, و بیشتر بر لذت جویی, منافع شخصی, خود ارضائی و نفسانیات متکی‌ است ,
و به ارزشهای متعالی, نیاز و اولویت‌های اصلی زندگی‌ انسان ها توجهی‌ ندارد ,
انسان خلاق و هنرمند حقیقی‌ کسی‌ است که ابتدا حقیقت خود را کشف و شکوفا نموده, سپس هنرش نیز, در اثار و ثمرات زندگی اش متجلی وظاهر میگردد ,
چه سود که بشر هزاران سال است که خود را با هنرهای گوناگون سرگرم نموده, اما هنوز هنر زندگی‌ کردن با خودش و دیگران را یاد نگرفته است ,
این شرم آور است که هنوز جنگ, فقر, دشمنی, بیرحمی, نابرابری, خودخواهی و نابسامانی در روابط انسانی‌ به شدت به چشم میخورد ,
و عشق, محبت, اتحاد, برابری, اخلاقیات, و آسایش و راحتی‌ همگانی, تنها در درون کتابهای دینی و فلسفی دیده میشود ,
در حقیقت شاید انسان از لحاظ علمی‌ به دانش و آگاهی‌ زیادی دست یافته است, و به واسطه علم و عقل, تا حدودی از روابط و قوانین اشیأ و جهان هستی‌ بداند ,
اما در اخلاقیات و ارزشهای انسانی عقب مانده است, و بی‌ اغراق می‌توان گفت در باره خودش هیچ نمی‌داند و دوران طفولیت را سپری می‌کند ,
زیرا اگر می‌دانست, امروز ابناء بشر یک خانواده و تمام افراد آن خواهران و برادران یکدیگر بودند ,
دیگر مرزی در میان نبود, و بهتری و کمتری دیده نمی‌شد, و همه انسانها گلهای یک گلستان و میوه‌های یک درخت محسوب می‌گشتند...!
من در سی‌ سالگی زندگی‌‌ را آغاز کردم...
قبل از آن مانند بسیاری از انسانها فقط زنده بودم, تعداد بسیاری از افراد نیز هرگز زندگی‌ را آغاز نمی کنند ,
از نظر من مفهوم زندگی‌ داشتن شغل, غذا, پول, رضایت جنسی‌ و امورات جسمانی نیست ,
شاید اکثر مردم چنین درک مشترکی از مفهوم زندگی‌ داشته باشند ,
اما زندگی‌ مفهومی‌ فراتر از تنها داشتن پول, غذا و رضایت جسنی است ,

زیرا انسان در این نوع زندگی‌ با حیوان مساوی و شریک است ,
در واقع امروز زندگی‌ بسیاری از ما بر اساس غرایز طبیعی, منافع ذاتی و قانون بقا شکل گرفته است, و فاقد کمالات و ارزشهای والای انسانی‌ است ,
به همین خاطر بیشتر ما تاوان این غفلت و بی توجهی را با دارو‌های مخدر و آرام بخش, الکل, سکس, ثروت, قدرت, افسردگی, خشم و نا ارامی می‌پردازیم ,
اما به این مسکن و روش‌های امروزی عادت کرده و با انها انس گرفته ایم ,
همانطور که انسان به دروغ گفتن عادت می‌کند, و آنرا در زندگی لازمه بقا و پدیده‌ای کاملا هنجار مینامد ,
در واقع او اگر بخواهد هم دیگر نمی‌تواند با صدق و راستی و صداقت زندگی‌ کند ,
زیر که این سبک و طریق زندگی‌ برایش کاملاً نا آشنا و بیگانه است ,
به نظر می‌رسد که زندگی بسیاری از ما مانند قطاریست که از خط خارج شده است ,
بسیار شهامت و تلاش لازم است تا بیش از این از مسیر منحرف نشود و بر روی خط برگدد ,
حال چگونه میتوانیم خودمان و دیگران را نجات دهیم?!
برای درک و فهم این نکته ما باید ابتدا بفهمیم که اساساً هر شئ یا پدیده‌ای دارای دو هویت است, طبیبعت یک شی‌ و حقیقت او ,
انسان نیز از این قاعده مستثنی نمی‌باشد, انسان هم دارای دو هویت است, هویت ظاهری و هویت حقیقی‌ ,
هویت ظاهری توجه به جسمانیات و امورات مادی و دنیوی دارد ,
اما هویت حقیقی‌ هدف از خلقت, و کشف و شکوفائی جواهرات, فضائل, حقایق و مواهب باطنی اوست ,
چه عوالم و اسراری که به دلیل غفلت و بی‌ خبری در اعماق درون ما مستور و پنهان مانده است ,
ما دقیقا مانند پروانه‌ای هستیم که شبیه کبوتر راه میرود, و کبوتری که گمان می‌کند عقاب است, در حقیقت این بیگانگی و نبودن خود, علت اصلی‌ تمام خستگی ها, رنج ها, درد ها, خشم و آشفتگی‌‌های ماست...!
این اسن آیین کورش : گفتار نیک ، پندار نیک ، کردار نیک ، 
 به امید بیداری و نه برای خوب به کار بردن آنچه که میدانم . احتیاج به جوانی دارم ، 
پس هر کجا که هستی ، هر کجا که خودت را یافتی ، از هر آنچه که داری لذت ببر ....
و سپاس و نیایش کن آفریدگار یکتا را ....
عشق و رابطه واقعی آسان نیست...
رویارویی با فردی دیگر و پذیرش او همانطور که هست, مستلزم میزان زیادی از مهارت, آگاهی‌ و شجاعت است ,
در واقع عشق و روابط عاشقانه, چیزی فراتر از فقط احساسات, نیاز و لذت جویی ست ,
با این وجود رابطه چیست؟!
با اندکی‌ تعمق, عقل و تجربه به ما خواهد گفت, وقتی‌ با جسم, فکر و روح انسان دیگر به وحدت و یگانگی برسیم, با او واقعا ارتباط برقرار کرده ایم ,
در حقیقت عشق یا رابطه با انسانی دیگر چیزی است که به هر کدام ازاین سه جنبه نیاز دارد,
بسیاری از ما در روابط, روح و افکار را فدای رضایت جنسی‌ و جذابیت‌های جسمانی می‌کنیم, زیرا غرایز و منافع ذاتی, چشمان مارا بر روی جنبه های دیگر می‌بندد ,
وقتی‌ خود را به خواب میزنیم و از دیدن حقیقت فرار می‌کنیم, دیر یا زود لذت‌های جسمانی کمرنگ شده و بلافاصه به اخلاق, طرزفکر, رفتار, شخصیت, اهداف, باور‌ها و اعتقادات فرد مقابل اهمیت میدهیم ,
در واقع حقایق و مسائلی‌ اساسی‌ و مهم که باید در ابتدا بر انها تمرکزمی‌کردیم ,
واضح و روشن است اگر در این جنبه‌های انسانی با فرد مقابل در تضاد و کشمکش باشیم, عشق دیر یا زود از پنجره به اسمان پرمیکشد, و اختلاف جای صمیمیت و همدلی را می‌گیرد ,
هرچقدر آگاهی‌ و بینش ما از مفهوم رابطه, و ارتباط با جنس مخالف ارتقا پیدا کند, به عنوان پایه و اساسی‌ مستحکم در عشق عمل می‌کند ,
امروزه بسیاری از روابط مانند ساختن خانه ای بر روی شن است, خانه‌ای زیبا و تماشائی اما بسیار سست و متزلزل...!
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18