2014-08-29، 02:08
دیدم به سر عمارتی مردی فرد ............کو گِل بلگد می زد و خوارش می کرد
وان گِل با زبان حال با او می گفت......... ساکن ، که چو من بسی لگد خواهی کرد
وان گِل با زبان حال با او می گفت......... ساکن ، که چو من بسی لگد خواهی کرد
"اندکی صبر سحر نزدیک است"