2013-11-23، 07:53
12 مهر عجایب سیروزه
«وقتی برای اولین بار شروع به لذت بردن از رهایی از اعتیاد خود میکنیم، دوباره ریسک در اختیار گرفتن کنترل زندگی خود را متحمل میشویم. رنج و عذابی را که با آن آشناهستیم، فراموش میکنیم.»
کتاب پایه
v
بسیاری از ما "عجایب سیروزه" بودهایم. وقتی به اولین جلسه NA خود آمدیم، نومید و در حال زوال بودیم. با معتادانی که در آنجا دیدیم و پیامی که با ما مشارکت کردند، احساس همدلی کردیم. با حمایت آنها، سرانجام قادر به قطع مصرف و کشیدن نفسی راحت شدیم. برای اولین بار پس از مدتی طول و دراز احساس راحتی کردیم. زندگی ما یکشبه دگرگون شد؛ قدم زدیم، صحبت کردیم، غذا خوردیم، نوشیدیم، خوابیدیم و خواب معتادان گمنام را دیدیم.
سپس معتادان گمنام تازگی خود را از دست داد. جلساتی که هیجانانگیز بودند، یکنواخت شدند. دوستان شگفتانگیز NA ملالتآور شدند؛ صحبتهای نشاطبخش آنها در NA تبدیل به یاوهگویی شد. وقتی دوستان قدیمی با ما تماس گرفتند و ما را برای تفریحات گذشته دعوت کردند، از خیر بهبودی خود گذشتیم.
دیر یا زود، دوباره راه خود را به سوی درهای معتادان گمنام در پیش گرفتیم. فهمیدیم هیچ چیز در آنجا تغییر نکرده است—نه ما، نه دوستان ما، نه مواد مخدر، نه هیچ چیز دیگر. اگر چیزی تغییر کرده بود، بدتر از همیشه شده بود.
درست است، جلسات NA شاید خیلی خندهآور نباشد و دوستان NA شاید افراد بسیار روحانی نباشند. اما در جلسات قدرتی وجود دارد، پیوند مشترکی در میان اعضاء وجود دارد و یک زندگی در برنامه وجود دارد که بدون آن نمیتوانیم سر کنیم. امروز، بهبودی ما صرفاً رسمی زودگذر نیست—شیوهای برای زندگی است. قصد داریم برنامه را در زندگی خود به کار گیریم، چراکه زندگی ما قطعاً به انجام این کار بستگی دارد.
v
فقط برای امروز: من دیگر "عجایب سیروزه" نیستم. شیوه NA شیوه زندگی من است و من برای مدتی طولانی اینجا هستم.
«وقتی برای اولین بار شروع به لذت بردن از رهایی از اعتیاد خود میکنیم، دوباره ریسک در اختیار گرفتن کنترل زندگی خود را متحمل میشویم. رنج و عذابی را که با آن آشناهستیم، فراموش میکنیم.»
کتاب پایه
v
بسیاری از ما "عجایب سیروزه" بودهایم. وقتی به اولین جلسه NA خود آمدیم، نومید و در حال زوال بودیم. با معتادانی که در آنجا دیدیم و پیامی که با ما مشارکت کردند، احساس همدلی کردیم. با حمایت آنها، سرانجام قادر به قطع مصرف و کشیدن نفسی راحت شدیم. برای اولین بار پس از مدتی طول و دراز احساس راحتی کردیم. زندگی ما یکشبه دگرگون شد؛ قدم زدیم، صحبت کردیم، غذا خوردیم، نوشیدیم، خوابیدیم و خواب معتادان گمنام را دیدیم.
سپس معتادان گمنام تازگی خود را از دست داد. جلساتی که هیجانانگیز بودند، یکنواخت شدند. دوستان شگفتانگیز NA ملالتآور شدند؛ صحبتهای نشاطبخش آنها در NA تبدیل به یاوهگویی شد. وقتی دوستان قدیمی با ما تماس گرفتند و ما را برای تفریحات گذشته دعوت کردند، از خیر بهبودی خود گذشتیم.
دیر یا زود، دوباره راه خود را به سوی درهای معتادان گمنام در پیش گرفتیم. فهمیدیم هیچ چیز در آنجا تغییر نکرده است—نه ما، نه دوستان ما، نه مواد مخدر، نه هیچ چیز دیگر. اگر چیزی تغییر کرده بود، بدتر از همیشه شده بود.
درست است، جلسات NA شاید خیلی خندهآور نباشد و دوستان NA شاید افراد بسیار روحانی نباشند. اما در جلسات قدرتی وجود دارد، پیوند مشترکی در میان اعضاء وجود دارد و یک زندگی در برنامه وجود دارد که بدون آن نمیتوانیم سر کنیم. امروز، بهبودی ما صرفاً رسمی زودگذر نیست—شیوهای برای زندگی است. قصد داریم برنامه را در زندگی خود به کار گیریم، چراکه زندگی ما قطعاً به انجام این کار بستگی دارد.
v
فقط برای امروز: من دیگر "عجایب سیروزه" نیستم. شیوه NA شیوه زندگی من است و من برای مدتی طولانی اینجا هستم.