2013-11-24، 09:00
پاهای گلی 18 شهریور
«یکی از بزرگترین موانع بر سر راه بهبودی، داشتن انتظارات غیرواقعبینانه از دیگران است.»
کتاب پایه
v
بسیاری از ما وقتی به معتادان گمنام میآییم احساس نسبتاً بدی درباره خود داریم. در مقایسه، معتادان در حال بهبودی که در جلسات با آنها دیدار میکنیم، ممکن است تقریباً از متانت و بزرگواری مافوق بشری برخوردار باشند. این افراد باخرد و دوستداشتنی ماهها یا حتی سالهای بسیاری بر اساس اصول روحانی زندگی کردهاند و بدون انتظار هیچ چشمداشتی به دیگران خدمت کردهاند. به آنها اعتماد میکنیم و تا وقتی بتوانیم خود را دوست داشته باشیم به آنها اجازه میدهیم ما را دوست داشته باشند. از آنها انتظار داریم همه چیز را دوباره به حالت طبیعی خود باز گردانند.
سپس درخشش اوایل دوران بهبودی به تدریج محو میشود و ما شروع به درک جنبه انسانی دوستان NA و راهنمای خود میکنیم. شاید یکی از اعضای جلسه همیشگی با ما قرار ملاقاتی برای صرف قهوه بگذارد و در سر قرار حاضر نشود یا دو نفر از اعضای باتجربه را ببینیم که مشغول بگو و مگو هستند یا متوجه شویم که راهنما دارای یکی دو نقص شخصیتی است. ناامید و دلسرد میشویم—این معتادان در حال بهبودی هر چه باشند کامل نیستند! چگونه میتوانیم به آنها بیشتر از این اعتماد کنیم؟
حقیقت درست جایی بین "قهرمانهای بهبودی" و "افراد بد و وظیفهنشناس NA" نهفته است: معتادان انجمن ما نه کاملاً بد و نه کاملاً خوب هستند. از این گذشته، اگر آنها کامل بودند، به این برنامه نیازی نداشتند. دوستان و راهنمای ما درست مثل ما معتادان در حال بهبودی عادی هستند. میتوانیم با تجربه معمولی بهبودی آنها ارتباط برقرار کنیم و از آن در برنامه خود استفاده کنیم.
v
فقط برای امروز: دوستان و راهنمای من درست مثل من انسان هستند و به همین خاطر بیشتر به تجربه آنها اعتماد میکنم.
«یکی از بزرگترین موانع بر سر راه بهبودی، داشتن انتظارات غیرواقعبینانه از دیگران است.»
کتاب پایه
v
بسیاری از ما وقتی به معتادان گمنام میآییم احساس نسبتاً بدی درباره خود داریم. در مقایسه، معتادان در حال بهبودی که در جلسات با آنها دیدار میکنیم، ممکن است تقریباً از متانت و بزرگواری مافوق بشری برخوردار باشند. این افراد باخرد و دوستداشتنی ماهها یا حتی سالهای بسیاری بر اساس اصول روحانی زندگی کردهاند و بدون انتظار هیچ چشمداشتی به دیگران خدمت کردهاند. به آنها اعتماد میکنیم و تا وقتی بتوانیم خود را دوست داشته باشیم به آنها اجازه میدهیم ما را دوست داشته باشند. از آنها انتظار داریم همه چیز را دوباره به حالت طبیعی خود باز گردانند.
سپس درخشش اوایل دوران بهبودی به تدریج محو میشود و ما شروع به درک جنبه انسانی دوستان NA و راهنمای خود میکنیم. شاید یکی از اعضای جلسه همیشگی با ما قرار ملاقاتی برای صرف قهوه بگذارد و در سر قرار حاضر نشود یا دو نفر از اعضای باتجربه را ببینیم که مشغول بگو و مگو هستند یا متوجه شویم که راهنما دارای یکی دو نقص شخصیتی است. ناامید و دلسرد میشویم—این معتادان در حال بهبودی هر چه باشند کامل نیستند! چگونه میتوانیم به آنها بیشتر از این اعتماد کنیم؟
حقیقت درست جایی بین "قهرمانهای بهبودی" و "افراد بد و وظیفهنشناس NA" نهفته است: معتادان انجمن ما نه کاملاً بد و نه کاملاً خوب هستند. از این گذشته، اگر آنها کامل بودند، به این برنامه نیازی نداشتند. دوستان و راهنمای ما درست مثل ما معتادان در حال بهبودی عادی هستند. میتوانیم با تجربه معمولی بهبودی آنها ارتباط برقرار کنیم و از آن در برنامه خود استفاده کنیم.
v
فقط برای امروز: دوستان و راهنمای من درست مثل من انسان هستند و به همین خاطر بیشتر به تجربه آنها اعتماد میکنم.