انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: سراي شعر و ادب...
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14
بین احساس تو آزاد و گهی زندانم
مثل یک سایه به دنبال تو سرگردانم
قفسی ساخته از عشق که تنها نشوم...
چه کنم تلخترین قصه ی این دورانم...
نیست دیگر دل ما را به نگاهت امید...
روز وشب در طلب عشق شما حیرانم...
چون طلب می کنم آن حال و هوا را با تو...
باز گویم که در این دایره چون مهمانم...
آتش عشق تو در هر نفسم می گوی..
بعد آن سوختن و ساختن ات، آسانم...
        نرگس بهارلویی
ای دل زار من اینگونه تو فریاد نکن..
برسر عدل خدا این همه بیداد نکن..
گرچه از عمر تورا حاصل پرباری نیست..
حاصل عمر مرا یکسره بر باد نکن..
ازمن دلشده دل بردی و تنها ماندم..
این همه جور وجفا راتو دگر یاد نکن..
دل عاشق به یکی عشوه گرفتار توشد..
بنشین دربرم و خاطرکس شاد نکن..
تا غم عشق تو در سینه ی ما میجوشد..
آتشی باش و مرا از غمت آزاد نکن..
نرگس بهارلویی 
 
 
دیگر از ظلم فلک برسر پریشان نیستم..
هرچه کردم،کرده ام دیگر پشیمان نیستم..
تا طبیعت میکشد دست مرا در باغ تو..
باغ تو آباد من چون غنچه خندان نیستم..
گفته بودی زندگی بی تو برایم ماتم است..
من که هستم!پس چرا در حد امکان نیستم..
من پذیرفتم که با خود می شود آرام بود..
پس تو میدانی که دیگر اهل جبران نیستم..
آمدی تا با نگاهت پاک ویرانم کنی...
رو به بهبودم بدان من مات و حیران نیستم..
گرچه صد خون جگر در قلب زارم کاشتی..
من که رفتم شاهد پایان داستان نیستم..
نرگس بهارلویی
بوسید سرم را که بگوید نگران بود..
دنبال کسی بود که خود غافل از آن بود..
دل بود و گرفتار وفایی که به سر نیست..
من بودم و یاری که دلش با دگران بود..
هرشب جگرم سوخت از این عشق خیالی..
این سیل جگرسوز که از دیده روان بود..
من ساکن کوی توام و از تو چه دورم !..
میسوزم از این عشق که در برزخ جان بود..
هرچند بگویم که تو را دوست ندارم ..
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان بود..
                نرگس بهارلویی
هرگز آزاد نشد دل از غم..
تا وفادار تو باشم هر دم..
این همه باشم و درشک باشم..
پیش چشمان تو اندک باشم..
باز بازی کنی و شاد شوی..
گرد خودباشی و صیاد شوی..
صید را درگیر حسرت میکنی!..
قاتل عشقی و غیرت می کنی!..
با جفای خویش ویرانم مکن..
من که در بندم تو حیرانم مکن..
می گریزم از جفای روزگار..
درمن اینجا بوده دردی ماندگار..
نرگس بهارلویی
من بودم و همسایه ی دیوار به دیوار،
یک عاشـق و دیـوانه و بیمار به دیوار

تو آن طـــرفِ فاصــِــله ی آجری و من،
یک قاب که چسبیده ام انگار به دیوار

وقتی که تو یک ضربه زدی وقت قرار است،
من ضـربه و تو ضـربه و دیدار به دیوار

هربار سرم شانه و آغوش تو را خواست،
من تـکـیه زدم جای تو هـربار به دیوار

انگشت تو رقاصه ی این محشر کبری،
مــن گوش به دیوار و تو گیتار به دیوار

خوب است میان من و تو واسطه ای بود،
عاشق شدم و کردمـش اقرار به دیوار

هرچـند که تو، رفتی و دیوار ترک خورد
من ، گوشه ی دیوار و وفادار به دیوار ...
؟؟؟؟

    
من خود دلم از مهر تو لرزید،وگرنه
تیرم به خطا می رود اما به هدر نه


دلخون شده ی وصلم و لب های تو سرخ است
سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر نه


با هر که توانسته کنار آماده دنیا
با اهل هنر؟آری!با اهل نظر؟نه!


بد خلقم و بد عهد،زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است!مگرنه؟


یک بار به من قرعه ی عاشق شدن افتاد
یک بار دگر،بار دگر،بار دگر...نه


                               
یاد من باشد که فردا دم صبح

به نسیم از سر مهر سلامی بدهم

و به انگشت نخی خواهم بست

که فراموش نگردد فردا

با همه تلخی و ناکامی ها

زندگی شیرین است

و به شکرانه دیدار نسیم هر صبح

زندگی باید کرد

 
یکی رفت و،
یکی موند و،
یکی از غصه هاش خوندو
یکی برد و،
یکی باخت و،
یکی با قسمتش ساختو
یکی رنجید،

""یکی بخشید""

یکی از آبروش ترسید
یکی بد شد،
یکی رد شد،
یکی پابند مقصد شد
تو اما باش،
"""خدا اینجاست...!!
یک لحظه تو را دیدم و مجذوب شدم من..
درجنگ غم عشق تو مغلوب شدم من..
من فکر تو و یاد تو بودم همه ی عمر..
افسوس که دل کندی و مغضوب شدم من..
چشمان تو انگار نمیخواست که باشم..
از سیل نگاه تو چه مخروب شدم من..
تا کی به غم دوری تو صبر کنم من..
اینجا که به هجران تو ایوب شدم من..
باشد که خدا چاره کند کار دل ما..
چون غرق تماشای تو محبوب شدم من..
نرگس بهارلویی
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14