انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: سراي شعر و ادب...
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14
در کعبه ی دل خود گاهی مرا دعا کن
این عاشق خودت را یکبار هم صدا کن
تو شاه عاشقانی برتخت و تاج عشقت
گه گاه هم نگاهی بر قلب این گدا کن
گرناز و غمزه کردی هم شاه و هم گدارا
نوبت به من رسیده پس دینِ خود ادا کنبگذر زشور و مستی هم جان و تن فنا کن
این دل اسیر عشق است قربانی خدا کننرگس بهارلوییعید قربان مبارک .
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ
ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ ﻭﺑﺎﺣﺎﻝ ﺩﻋﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ
ﺩﺭ ﺷﺐ ﻗﺪﺭ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﻋﻤﻞ ﻣﻘﺒﻮﻟﯽ
ﺣﺎﻝ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ ﻭﺑﺮﺟﺮﻡ ﻭﺧﻄﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ
ﻋﺮﻓﻪ ﺁﻣﺪﻭﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭﺧﺠﺎﻟﺖ ﺯﺩﻩ ﺍﻡ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮔﺪﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ . 
التماس دعا
عارفان ، عیدتان مبارک باد....
عید قربان است، قربانم کنید
سربدارم ، تیربارانم کنید
بره ی عشقم،در این وادی شوق
هان! به راهِ عشق، قربانم کنید
هفت خوان عشق را طی کرده ام
عابرِ شب های توفانم کنید
ماهی شوقم ، به دریای خزر
روی دریا موج افشانم کنید
تیره ام ،چون شام یلدای وطن
صبح ِ روشن، نورتابانم کنید
چهره ام از رنجِ دوران، زردِ زرد
سرخگون ،لعلِ بدخشانم کنید
زنگ خورده حسّ زنگاری من
چون دلِ آیینه، رخشانم کنید
شوکران از جام غم نوشیده ام
رهسپارِ شکّرستانم کنید
دوست دارم سوز و ساز عاشقی
یک نفس، یاران! غزلخوانم کنید
از نژادِ کاوه ی آهنگرم....
طفل آغوش دبستانم ، کنید
سوختم در آتش عشق وطن
رهسپارِ موج بارانم کنید.
هان! نگار پرچم مِهرم ، شما
نقش خورشیدی ایرانم کنید
چون بمیرم در رهِ مام وطن.....
دفن ،در توس خراسانم کنید.....
چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را
زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم
شاید که دل آزارترین خلق جهانم
شاید که در این معرکه چون بار گرانم
شاید که ندانم پی یک عمر اسیری
دل بسته و بازیچه ی ایام زمانم
بیهوده در این راه دویدیم و شنیدیم
وقت است بجویم ز درون نام و نشانمحق گفت جهانی ست درون تو نهفته
اماچه کنم؟نیست از این عشق توانمباید که بدانم به کجا بودم، از اول
شاید که در این پرده بسی راز نهانم*****************
نرگس، به رَهِ عشق بسی خوف و خطر باد
من می روم و دستِ خدا باد، ضمانمنرگس بهارلویی
خداوندا در ابن بیراهه افتادم نگاهم کن
در این ظلمت سرای غم توصد لشکرسپاهم کن
اگر از دست نامردان کلاهی از سرم افتاد
به سر فولاد و آهن را بجای این کلاهم کن
ببخشا بر من ناچیز عمر و زندگانی را
امید و عشق و خوبی را در این بیراهه راهم کن
اگر درکار این دنیاشکستم بی سبب دل را
همین دنیا خداوندا مکافات گناهم کن
به امید تو این ناچیز عمرم را به سر بردم
دراین باقی کنارم باش و قرآن را پناهم کن
نرگس بهارلویی
پاینده ایران.......
درود به عاشقا ن سرزمین کهنم....
درود به شیر زنان و شیر مردان کوبانی....
با و سرود سبز شهادت،
در تو، صدای مبهم دلتنگی،
بر تو نمازِ ساقط رفتن،
در تو غرور گرمِ خدایی....
آری در این فصل های هراسان،
کو آخرین پناه ؟
تو از تبار پاک اهورایی....
آه....ای صمیمی دلاور ....
یاس سپید شکوفان،
در هر سکوتِ غمینت،
مرگی نشسته به فریاد....
بگذشتی از آنچه که با توست،
بسکن دهان قفل خموشی،
بشکن حصار شیشه ای زنگ خورده را،......
من بارها و باز، با صد نیاز،
از پشت این حصار بلند شب،
در خواب تشنه ی پیروزی تو ،
در رویش جوانه می مانم....
در تو شتابِ موج،
در تو ، توان سخت سواحل،
با من بگو حماسه ی فردارا.....
زیرا به صبحِ پاکی پیروزی،
راهی نمانده است....
دستان تو تنهاست، دستان تو بی کس،
دستان مهربانی کو ؟ 
دستان مهربانی کو ؟
تیغ نگاه زلال تورا،
تا عمق عاطفه، تا بی نهایت احساسم،
تا انهدام هستی مشکوکم ،
با صد نیاز، پذیرایم.....
نگارین
آزاد شو از بند خویش ، زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگی ست ، تاخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن ، شمشیر را باور نکن
خود را ضعیف و کم ندان ، تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی ، تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود ، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن ، تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید ، آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو ، زنجیر را باور نکن..
 
به نام خداوند عشق و یقین
به یکتا نگارین ماه و زمین
به آنکه درونم نهاده ست دل
به منت بفرمود و جان داده گل
دلی کز نگارش برید از الست
زیان دید و از عشق پاکش گسستچوزنجیر دنیا براوبست پای
دراین دوزخ زندگی کرد جایگرفتار دشنام و نفرین و درد
به فصل بهاران همه برگ زردهمه عمر بندی و عبد خودیم
به جای خدا بنده ی خود شدیمبس است این همه غفلت و آرزو
چرا بهر دنیا دهی آبرو؟بزودی از این عمرباید گذشت
بهوش آ که از بامت افتاد تشتبیا قبل رفتن کمی فکر کن
نمی مانی اینجا بیا ذکرکناگر عشق باشد همه یاد اوست
بنای محبت زبنیاد اوستحقیقت همین است.عاقل شویم
سراپا همه باطن و دل شویمخدایا ببخشای این بنده را
گنهکار و گمراه و شرمنده رانرگس بهارلویی
 
زیستن
برای آدمی
به قدم زدنِ ماهی قرمز می ماند
در ساحلِ یک برکه متروک
فقط
ماهی قرمز
نمی داند دریا چیست
زندگی کردن کمی فرق دارد
فرقی نمی کند
زائر
اهل برکه ای باشد
یا یک مرداب
چون بسوی دریا می رود
زیستن را
زندگی می کند
"فریده شریف نزاد"
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14